سهند نادی حق سهند نادی حق ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

سهند نادی حق

تولد سه سالگی سهند

سلام عزیز دل مامان، امروز میخوام خاطره تولد سه سالگیت به اضافه عکسهای خوشگلی که ازت گرفتم رو توی وبلاگت بزارم، ببخشید دیر شد مامانی سهند نازم در تاریخ 13 شهریور سال 88 قدمهای قشنگش رو به این دنیا گذاشت و قلب مامان و باباشو پر از شور و شوق کرد. امسال 13 شهریور روز دوشنبه بود و مامانی برات روز پنجشنبه همون هفته مصادف با 16 شهریور یه تولد خوشگل گرفت با تم ماشینی، از چند روز قبل وسایل تهیه ریسه رو خریداری کردم و شروع کردم به درست کردن؛ چون تولدت زنونه بود، بنابراین یه عصرونه مختصر برات ترتیب دادیم، با مهمونهای گلمون که با تشریف فرمائیشون یه دنیا خوشحالمون کردن. مامانی طاهره گلم بود با مامان شیرینت مامان باباامیر، مرضیه جون و هانیه عزیز زن...
7 دی 1391

این روزها

سلام گل پسرنازم، همه وجودم، تنها بهانه زندگیم امروز بعد از نماز صبح خوابم نبرد، اومدم بالای تختت و بهت نگاه کردم ، توی یه خواب عمیقققققققق فرو رفته بودی، دوست داشتم بغلت کنم و ببوسمت و به خودم بچسبونمت، احساس نیاز میکردم، ولی ترسیدم خواب قشنگت رو بهم بزنم. سهند جان روزها میگذره و هر روز بزرگ و بزرگ تر میشی و دل مامان رو بیشتر و بیشتر از قبل عاشق خودت میکنی. علاقه مادر به فرزندش رو با هیچ علاقه ای توی دنیا نمیشه مقایسه کرد، بدون که دوستت دارم و تنها قلبم برای توئه که می تپه. این روزها حرف زدنت عالی شدههههههههههههههههه. دیگه کامل کامل صحبت میکنی با اون صدای قشنگی که دل مامان رو میبره. نمیدونی چقدر دلم میخوادت. همه زندگیم علاقه زیادی ...
3 دی 1391

بعد از هفت ماه دوری بلاخره اومدیم

سلام به همه دوستای خوبم که اینقدر به من و سهندجون لطف دارن  مخصوصا بهناز جونم، آنی جون، مامان سانای و نیروانای گلم و همه و همه که روی گلشون رو از راه دور میبوسممممممممم راستش مدتی بود که قصد کرده بودم توی این وبلاگ چیزی ننویسم، به همین دلیل یه وبلاگ دیگه درست کردم و مطالبم رو توی اون مینوشتم، ولی از اونجایی که باید یه چیزی به دلم بشینه تا باهاش ارتباط برقرار کنم وبلاگ جدید اصلا به دلم نمی نشست، سعی کردم اصلا وبلاگ نویسی رو بی خیال بشم و قیدش رو بزنم که امیر اصرار کرد که ادامه بده و خاطرات پسر گلم رو برام ثبت کن. به همین دلیل دست به کار شدم و اومدم توی خونه قدیمیمون و دوباره شروع کردم به نوشتن. تا خدا چی بخواد....... توی این مدت ا...
22 آذر 1391

عکسهای جدید از نفس مامانی

سلام به همه دوستای گلم که محبتهای بی دریغشون همیشه شامل حالم بوده و هست. امروز میخوام چندتا از گل پسر مامانی عکس بزارم تا ببینید و حال کنیددددددددددد چند روز پیش چندتا مهمون اومده بودن خونه مامان شیرین اینا، اونا سه تا دختر داشتن، اینقدر به سهند گفته بودیم مهمون میخواد بیاد، وقتی اونا اومده بودن بهشون میگفت مهمونا مهمونا شما اومدید خونه مامان شیرین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مثل آدم بزرگها روی مبل نشسته بود و باهاشون حرف میزد، اونا هم که معلوم بود دارن لذت میبرن از هم صحبتی با سهند مدام به حرف میکشوندنش؛ سهند میگفت بابام رفته کارکونه(کارخونه) فیلتراک(لیفتراک) خراب شده، رفته دوسه کنه(درستش کنه). قبل از اومدن مهمونا چندتایی ازش عکس گرفتم که برات...
25 ارديبهشت 1391

مادرم روزت مبارک

بارانی از عشق و نَمی هم ستاره ارزانی تویی که در تبار معصومانه‌ی نگاهت، چشمان خسته‌ ات ستاره می‌چیند. خوش‌آهنگ‌ترین نغمه‌های هستی نثار قلب خسته و صبورت. روزِ به اوج نشستنت مبارک . . . اول از همه این روز قشنگ و نورانی رو به مادر مهربون و خوبم که همه وجودم از وجود نازنینش شکل گرفته تبریک میگم و امیدوارم سایه پر مهرش همیشه و همیشه بر سرم باشه؛ مادری که معلم صبر و استقامتم بوده و هست. مادرم روزت مبارککککککککککککککککککککککک  بعد هم به همه دوستای گلم که مادرانی نمونه اند تبریک میگم که در حقم لطف داشتند و دارند. امیدوارم نوگلهاشون همیشه قدردان زحمات بی دریغشون باش...
23 ارديبهشت 1391

چهلمین روز از درگذشت فهیمه عزیزم

سلام عسل مامان سه شنبه هفته گذشته یعنی 12 اردیبهشت چهلمین روز از درگذشت خاله فهیمه بود. فهیمه عزیزم که آتیش غمش هر روز بیشتر و بیشتر از روز قبل توی دلهامون شعله ور میشه. خاله عزیزم شب برای شام مهمونها رو برد، سالن قصر کلاسیک خیابان دماوند، سالن خوبی بود و بیشتر به درد عروسی میخورد و همین موضوع خودش بهانه ای شد برای گریه بی امان خاله بیچاره ام تا برای همیشه از داغ دختر ناکامش بسوزه. ای دنیا اوف بر توووووووووو...  پذیرایی بسیار خوبی کردن و فقط و فقط جای عزیز دلمون اونجا خالی بود. زهره عزیز هم حالش هر روز متغییره، تازه گی ها متاسفانه کارهای بچه ها رو میکنه، هرکسی که نزدیکش میره گاز میگیره، میزنه و فحش...
17 ارديبهشت 1391

عکسهای فروردین و اردیبهشت 91

سلام به پسر گلم، عزیز دلم، دردونه قلبم، سهند گلم مامانی مدتیه که نتونستم از شیرین کاریهات و حرفهای قشنگی که میزنی چیزی برات بنویسم، مامان گلم امروز تصمیم گرفتم عکسهای نوروز 91 رو برات بزارم البته ما فقط دو روزش رو خوش بودیم و تونستم ازت عکس بگیرم. با اتفاقی که برای خاله فهیمه افتاد دیگه دل و دماغ اینو نداشتم که بخوام از گل پسرم عکس بگیریم. هنوز دنیا جاری است و ما هم در این سیر بی انتهای دنیا غوطه وریم. امیدوارم همیشه سالم باشی و خنده های قشنگت روح و روانم رو جلا بده. بدون که همهههههه آرزوی آیندمی   لطفا برید ادامه مطلب رو مطالعه کنیددددددددددددددد. منتظر نظرهای خوشگلتون هستم روز اول عید حدودای ساعت 7 صبح از خواب بیدار شد...
9 ارديبهشت 1391

اردیبهشت ماه زیبائیهاست

سلام به همه دوستای خوبم؛ همه عزیزانی که واقعا بهم نزدیکن و دوستشون دارم. اردیبهشت ماه ماه زیبائیها رسیده، من عاشق ماه اردیبهشتم، واقعا به نظر من طبیعت تمام زیبائیهاشو توی اردیبهشت خلاصه میکنه،ماه گل، ماه طراوت، مان نسیم روح افزا، ماه عشق، ماه دوستی و ... امیدوارم همه تون خوب و خوش باشید، دوستای گلم حال زهره جون خدا رو شکر خیلی خوبه، مرخص شده و آوردنش خونه، یه مقدار توی حرکات دست و پا و حرف زدن مشکل داره که دکترش گفته باید فعالیت کنه، خودش باید غذاشو بخوره، باید روزی یکی دوساعت راه بره و از این جور چیزاها؛ خدارو شکر با دعای دوستان همین که هوشیاریش رو به دست آوورد خیلی خوشحالیم؛ امیدواریم که همه مریضها رو خدا شفای عاجل عنایت کن...
3 ارديبهشت 1391

برای دوستای خوبم

برای دوستای خوبم من اصولا از شعرنو خوشم نمیاد، ولی این یکی به دلم نشست... دل من دیر زمانی است که می پندارد : « دوستی » نیز گلی است ؛ مثل نیلوفر و ناز ، ساقه ترد ظریفی دارد . بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد جان این ساقه نازک را - دانسته- بیازارد ! در زمینی که ضمیر من و توست ، از نخستین دیدار ، هر سخن ، هر رفتار ، دانه هایی است که می افشانیم . برگ و باری است که می رویانیم آب و خورشید و نسیمش « مهر » است گر بدانگونه که بایست به بار آید ، زندگی را به دل‌انگیزترین چهره بیاراید . آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ، که تمنای وجودت همه او باشد و بس . بی‌نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس ....
28 فروردين 1391