سهند نادی حق سهند نادی حق ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

سهند نادی حق

عکسسس

عسل مامان یه چندتایی ازت عکس گرفتم که متعلق به عکسهای پاییز و زمستان سال 91 وقتی که سه سال و سه ماهت بود هست؛ گل پسرم بدون که همیشه عاشقتم و لذت اینکه کنارمی رو با هیچ نعمتی توی دنیا عوض نمیکنممممممم همه زندگیمیییی قربون اون موهای فرفریت داری بستنی میخوری عاشقتم وقتی که میخوابی رفته بودیم رستوران و کلی سردت بود و هر کاری میکردم نمیزاشتی کاپشنت رو دربیارم تلویزیون داشت دلمه اسفناج درست میکرد تو هم با خیارهایی که جلوت بود و نون برامون دلمه درست کردی ...
17 دی 1391

سالگرد ازدواج مامانی و بابایی

سلام عزیز دلممممممممم خوبی گل پسرم دهم دی ماه امسال هم اومد و تمام شد و پنج سال از کنار هم بودن مامانی و بابایی به آخر رسید، امسال هم یکی از بهترین سالگردهای ازدواجمون بود، البته امسال یه مهمون عزیز و دوست داشتنی هم داشتیم ... مامان طاهره گلممممممممممم  صبح روز دهم دی ماه بابا امیر کارخونه نرفت؛ ما رو رسوند خونه مامانی اینا و خودش رفت سر قراری که داشت؛ بعداز ظهر اومد و از اونجایی که قرار بود بابامحمدآقا با دایی جواد و دایی علیرضا برن برای اربعین کربلا؛ بنابراین بابایی اینا رو رسوندیم ترمینال و مامان طاهره رو برداشتیم و آوردیم خونمون و با هم چهارتایی رفتیم رستوران برای شام یه شب بیادموندنی و زیبا ....... عاشق...
17 دی 1391

بعد از هفت ماه دوری بلاخره اومدیم

سلام به همه دوستای خوبم که اینقدر به من و سهندجون لطف دارن  مخصوصا بهناز جونم، آنی جون، مامان سانای و نیروانای گلم و همه و همه که روی گلشون رو از راه دور میبوسممممممممم راستش مدتی بود که قصد کرده بودم توی این وبلاگ چیزی ننویسم، به همین دلیل یه وبلاگ دیگه درست کردم و مطالبم رو توی اون مینوشتم، ولی از اونجایی که باید یه چیزی به دلم بشینه تا باهاش ارتباط برقرار کنم وبلاگ جدید اصلا به دلم نمی نشست، سعی کردم اصلا وبلاگ نویسی رو بی خیال بشم و قیدش رو بزنم که امیر اصرار کرد که ادامه بده و خاطرات پسر گلم رو برام ثبت کن. به همین دلیل دست به کار شدم و اومدم توی خونه قدیمیمون و دوباره شروع کردم به نوشتن. تا خدا چی بخواد....... توی این مدت ا...
22 آذر 1391

بهمن ماه - پنج ماهگی سهند

از اواسط پنج ماهگی غذای کمکی سهند رو شروع کردم. دیگه با شیر سیر نمی شد البته از اول هم شیر حسابی نتونست بخوره . چون من شیرم خیلی کم بود. دکتر هادی روحانی دکتر قابل و دانشمندی و واقعا منو نجات داد چون هر دکتری می بردم به دلم نمی نشست و اصلا باهاش ارتباط برقرار نمی کردم؛ دکتر روحانی گفت با اینکه قد و وزنش خوبه ولی اگر اذیت می شی می تونی توی پنج ماهگی کم کم غذاشو شروع کنی، لیلاجون عمه سهند آدرس این دکتر رو بهم داد البته از یک ماهگی من سهند رو پیش ایشون می برم. مامانا اگر دلواپس نی نی های خوشگلشون هستن و هنوز دکتر خوبی پیدا نکردن دکتر سهند رو هم یه تجربه بکنن مطمئنم پشیمون نمی شین. آدرس مطب دکتر هادی...
30 دی 1390

چهار ماهگی

اینم چندتا عکس از چهارماهگی سهند قشنگم که درست مصادف با ماه محرم سال88 بود مامانم نذر کرده بود اگر سهند به سلامت به دنیا بیاد روز تاسوعا لباس سقا تنش کنیم. سال قبلش درست توی ایام عزاداری محرم خیلی حالم بد بود و دکترم استراحت مطلق بهم داده بود توی همان شرایط با حالت بغض و گریه از امام حسین خواستم که کوچولوی ناز منو صحیح و سالم بهم عنایت کنه. خوشحالم و ازشون ممنونم که دعای منو بی جواب نگذاشتن. به قول بابا امیر که همیشه راجع به سهند میگه اگر از خدا 100 می خواستم بهم 1000 داده. البته قبل از سهند این مطلب رو درباره من می گفت ها   حالا نو که اومد به بازار کهنه می شه دل آزار  البته هنوز هم بعضی وقتها با بدج...
30 دی 1390

عکسهایی از سهند در سه ماهگی

پسر قشنگم شیرین ترین نوزادی بودی که تا بحال دیده بودم. تو فرشته زندگی من بودی. چقدر بی تاب آمدنت بودم . الان ماشین سواریت دیدنی تره زیبای دوست داشتنی عکس روز بارونی آذرماه سال ٨٨ سوار ماشین بابا امیر شدیم. من می خواستم برای اولین بار از تو برای چند ساعت دور بشم. چون که قرار بود برم آرایشگاه و مجبور بودم تو رو نبینم. نمی دونی چقدر برام سخت بود. خلاصه من و تو و بابا امیر راه افتادیم. بابایی منو رسوند دم آرایشگاه و با تو رفتین شرکت عمو علیرضا دوست بابایی. کار من حدود 4 ساعت طول کشید دل تو دلم نبود اگر می دونستم که اینقدر طولانی می شه اصلا نمی یومدم. کارم که تموم شد به بابایی زنگ زدم که بیاد دنبالم. وقتی شماها او...
30 دی 1390

عکسهایی از نوزادی سهند در بیمارستان

سهند جان همیشه گرسنه بودی. قربونت برم که مامان نمی تونست سیرت کنه    با اون چشای نازت به همه خوشامد می گفتی عزیزکم مثل همین الان باادب و نازی کوچولوی من خجالتی نباشی ها   اینم عکس پای نازت که ازش امضا گرفتن. قربون اون خوابیدنت بره مامان   ...
30 دی 1390