سالگرد ازدواج مامانی و بابایی
سلام عزیز دلممممممممم خوبی گل پسرم
دهم دی ماه امسال هم اومد و تمام شد و پنج سال از کنار هم بودن مامانی و بابایی به آخر رسید، امسال هم یکی از بهترین سالگردهای ازدواجمون بود،
البته امسال یه مهمون عزیز و دوست داشتنی هم داشتیم ... مامان طاهره گلممممممممممم
صبح روز دهم دی ماه بابا امیر کارخونه نرفت؛ ما رو رسوند خونه مامانی اینا و خودش رفت سر قراری که داشت؛ بعداز ظهر اومد و از اونجایی که قرار بود بابامحمدآقا با دایی جواد و دایی علیرضا برن برای اربعین کربلا؛ بنابراین بابایی اینا رو رسوندیم ترمینال و مامان طاهره رو برداشتیم و آوردیم خونمون و با هم چهارتایی رفتیم رستوران برای شام
یه شب بیادموندنی و زیبا .......
عاشق رفتن به رستوران و غذای بیرون هستی، با یه اشتیاقی غذا میخوردی و میگفتی من فگد کباب میخوام،
برای شام کباب برگ به همراه باقالی پلو با مرغ و کباب کوبیده و جوجه کباب سفارش داده بودیم که الاحق و النصفاف غذاش عالییییییییییییییییی بود و قیمتش هم از خودش نامبروان ترررررررر
دست باباامیر درد نکنه که یه شب عالی رو برامون رقم زد؛ بهتر از همه این بود که مامانی هم باهامون بود و کلی بهمون خوش گذشتتتتتتتتتتت
چندتایی ازت عکس گرفتم که برات میزارم
همیشه کنارم باش و از بودن کنارت احساس زیبای بودن میکنممممممممممممم
تویی عزیز ترین فرد تمام زندگیمممممممممم
سهند جان احساس غرور میکنم ازاین که تو رو دارم و باعث افتخارمییییییییییییییییییی
بهت که میگفتم میخوام ازت عکس بگیرم این طور ژست میگرفتی و کلی هم ذوق میکردی
عاشق اداهات هستم همه زندگیم