سهند نادی حق سهند نادی حق ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

سهند نادی حق

یه کار عجیب از سهند

1390/10/30 15:35
نویسنده : مامان سهند
1,595 بازدید
اشتراک گذاری

 

zia

سلام ناز گلمziba

سلام قندعسلمziba

سلام همه وجودمziba

سلام سهندگلمziba

 

دیشب بابایی ساعت 11 از سرکار اومد خونه، خسته و کوفته بود، منم که چند روزه سرمای بدی خوردمز اصلا حوصله نداشتم، Smileyداشتم کارهامو میکردم که یهو صدای زنگ در رو شنیدم ، دویدم در رو باز کردم دیدم باباامیره، به محضی که من و دید گفت مگه نگفتم کلید رو از قفل در بیار تا من بتونم در رو باز کنمز من که خیلی از نحوه حرف زدن بابایی ناراحت شده بودم شروع کردم به غر غر کردن،ز خلاصه چند دقیقه ای این بحث ما طول کشید و شما هم نظاره گر این مشاجره بودید ولی خیلی آروم و زیرکانه. فقط نگاه میکردی و هیچ چیزی نمیگفتی.ز این صحنه رو که دیدم آروم بغلت کردم که ببرم بخوابونمت، بابایی هم اعتراض کرد که من گرسنه ام و شام میخوام، خلاصه با شما اومدیم تا شام بابایی رو بدیم، موضوع تمام شد، در تمام مدت شام خوردن شما سعی میکردی یه شیرین کاری چیزی بکنی تا اوضاع رو عوض کنی ولی بدتر میشد و تقریبا کار خرابی میکردی

زیبا

بعد از شام و جمع کردن سفره، من کنار بابایی روی مبل نشسته بودم، باباامیر گفت بیا بریم درمانگاه شبانه روزی تا آمپولت رو بزنیم، زساعت 12 شب بود، اصلا حوصله نداشتم و سرم حسابی گیج میرفتز به همین دلیل اصلا راه نمیدادم و میگفتم نه فردا میزنم، باباامیر هم میگفت اگر میخوای حالت خوب بشه باید امشب آمپولت رو بزنیم، مشغول این حرفها بودیم که یهو دیدیم شما اومدید پشت من و بابایی ایستادی با دست چپت سر من رو گرفتی و با دست راستت سر بابایی رو سرهای ما رو به هم نزدیک کردیز و گفتی بوس بوس شما دوتا بوس بوسز

دنیای زیبا

وای خدای من اصلا باورم نمیشد، من و بابایی زدیم زیر خنده، غش کرده بودیم، آخه تا مدتی قبل اگر این صحنه رو از ما مشاهده میکردی میومدی جلو و محکم میزدی به سر و کله بابایی و میگفتی مامان منه برو فوجول(فضول)ziba حالا خودت داری دعوت میکنی به این کار

دنیای زیبا

خلاصه تا من و باباامیر همدیگر رو بوس نکردیم ول نکردی، تازه اونم چند بار؛ فدات بشم فهمیده بودی اوضاع ما بحرانیه میخواستی شرایط رو درست کنی،ز همینطور که سرهای ما توی دستت بود سر خودت رو هم وسط سر ما آوردی و بعد گفتی حالا من بوس،ز من و بابایی هم محکم شما رو بوس کردیم و بعد خندیدی و رفتی سراغ کار خودت.ز

عشق منی همه وجودمی 

الهی قربونت بشمز که بزرگ شدی و دیگه همه چیز رو میفهمی.ز عسل مامان، عشق من خیلی دوستت دارم و مطمئنم بخاطر این فهم و شعور بالات میتونم یه روزی بهت تکیه کنم.ziba

 

سهند جونم همه وجودمی و تا نفس توی سینه ام میاد و میره به همه دنیا میگم که هیچ کس رو به اندازه سهند دوست ندارم 

 

ziba

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان کوثر
27 مهر 90 9:25
الهی فدات بشم ماشاالله هزار الله اکبر چقدر شما باهوش و مهربونی خیلی جالب بود مامانیش حتما واسش اسفند دود کن عزیزمی سهند جون انشاالله شما هم زود زود خوب بشی دیگه دعوا هم نکنید اااااااا
کاکل زری یا ناز پری
27 مهر 90 10:56
ای جونمممممممممممممم بچه با عاطفه نازییییییییییی معصومه جون حالا بهتری؟ خیلی کم پیدایی دلمون برات تنگ شد
مامان پارسا جون
27 مهر 90 10:58
ای پسر وروجک
بهار
27 مهر 90 16:20
سلام عزیزم امیدوارم شما و سهند گل خوب باشید گلم من برای به دست آوردن 1 گزارش درست و خوب دارم یک سری اطلاعات جمع میکنم در مورد میزان پس انداز زوجهای جوان یعنی مقدار پس انداز ماهانه اگه واسه شما مشکلی نداره کمال تشکر را دارم که به این سوال من جواب بدین حیف که حضوری نمیتونم ببینمتون وگرنه پرسشنامه دستتون می دادم هههههههههههههههه
مامان الی
28 مهر 90 8:21
مرسی که به ما سر زدی خاله چه پسر خوشمزه ای داری خاله جوووووووووووووون بووووووووووووس واسه سهند جون ومامانی
shima
28 مهر 90 13:12
وااااااااااااااااااااااااای عسل خاله چقدر تو ناز و شیرینی هزار ماشالله ممنون مامانی سهند که ما سر میزنید
shima
28 مهر 90 13:12
وااااااااااااااااااااااااای عسل خاله چقدر تو ناز و شیرینی هزار ماشالله ممنون مامانی سهند که ما سر میزنید
مامان کیارش
28 مهر 90 17:34
ماشااله سهندجون دیگه بزرگ شده از طرف من ببوسش امیدوارم حال خودت هم بهتر بهتر شده باشه.
مامان نسترن
28 مهر 90 18:20
آره عزیز دل. بچه ها بهتر وسریعتر ازهمه میتونن امواج منفی رو بگیرن. باید سعی کنیم هیچ وقته هیچ وقت جلوشون حتی صدامونو بلند نکنیم.
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
28 مهر 90 20:44
سلام معصومه جان اون پست رو شما قبلا خونده بودی ، به خاطر مسائلی ترجیح دادم مطالب کاری و خانوادگی رو رمزدار کنم.
نازنین نرگس نفس مامان
29 مهر 90 0:32
چه کار شیرینی و قشنگی من که کلی ذوق زدم خیلی جالب بود آخه معکوسش رو دیدم ولی این مدلیش رو نه آخه دخترا به باباها خیلی حساسن و همه محبت رو واسه خودشون میخوان خیلی شیرین بود کار آقا سهند خانمی لطفا کلید رو دیگه پشت در نذار آخه آقا سهند کارشون زیاد میشه
م
29 مهر 90 1:59
سلام دوست حخوبم شما باید چند تا عکس جدید برا گزاشتن توی البوم بفرستید برا این کا کافیه که ادرس عکس اپلود شده رو تو قسمت نظرات بزارید منتظر عکسای خشگلت هستم اگه مشگلی بو دخبرم کن
م
30 مهر 90 13:19
سلام خسته نباشیییییییی هنوز عکسی به دست من نرسیده عزیز
شهرزاد مامان حسین
30 مهر 90 15:28
نازی عزیز دلم. چقدر بچه ی عاطفی و حساسی یه. واقعا بچه های نعمت های بزرگی ان. این گل پسرو از طرف من ببوس
اسما
30 مهر 90 17:29
سلام خانومی. می بینی قلب کوچولوی بچه ها طاقت یه لحظه غم رو هم نداره؟ قربون این عاطفشون بشم من. ایشالا که همیشه سالم و سلامت باشی و زندگی خوبی داشته باشی. ببوس این سهند بامزه رو. خیلی خوردنی شده هااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


ممنونم اسما جون کوچولوهای ناز شما هم خیلی ناز و قشنگ هستند امیدوارم همیشه در کنار پدر و مادر خوبشون زندگی خوب و خوشی رو داشته باشن
م
30 مهر 90 23:00
سلام عکس زیر رو ببین جواب سوالی که پرسیده بودی http://up.vatandownload.com/images/zsfgj30albpd6mlih7c.jpg
عمه ی امیرحسین
1 آبان 90 1:28
سلام عزیزم خوبید ؟ عجب شاهکاری کرد این پسر . سبب حرکت خیر و توپی شد
سمیه : مامان مسیح مقدس
1 آبان 90 15:26
الهی خاله قربون اون قلب مهربون بشه...آخه چقدرتو ناااازی... آفرین به تو گل پسر فهمیده ...
ترنم
1 آبان 90 17:03
سهند گلمون مردی شده برایه خودش ایشالله خدا برات ببخشه عزیزم معصومه جان من لینکتون کردم
مامان امیرعلی
2 آبان 90 17:55
چه بانمک.الهی خاله قربونت بره.که اینقدر فهمیده ای نانا
مونا(مامان النا)
6 آبان 90 10:46
خاله فدای اون مخت و شعورت بشمممممم النا هم از این کارا میکنه من همش میگم نسل شما آخر شعور و شخصیته ماچ گندهههههههه