سهند نادی حق سهند نادی حق ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

سهند نادی حق

دلتنگی های یک مادر - یکشنبه 29 خرداد

1390/10/30 15:40
نویسنده : مامان سهند
2,040 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام گل پسرم، دردونه مامان،

امروز دلم خیلی گرفته،

کاش بزرگ تر از این بودی که الان هستی

دلم میخواد برات حرف بزنم، حرفهایی که هیچ کس ازش خبردار نشه،

وجودم، 

 احساس تنهایی داره خفم میکنه.

دلم میخواد فریاد بزنم تا گوش آسمون پاره بشه.                                     

دلم میخواد ساعتها اشک بریزم،                                                         

دلم میخواد افسوس روزهایی رو بخورم که باید می بودن ولی چه فایده،

تو کوچکی و غرق در رویاهای شیرین خودت. چه خبر داری از جفای روزگار،

ایکاش انسانها در دوران کودکی خود باقی می ماندند.

ایکاش من هم با تو غرق در لحظات کودکی میشدم.

لبخندت را دوست دارم، چرا که احساسم را جلا میدهد.

تمام هست و بودم:

چقدر سعی می کنم که از حسم باخبر نشی ولی می فهمی از طرز نگاهم . آنوقت خودت را در آغوشم رها میکنی و با لبان کوچکت چند بوسه نازک بر سینه ام میگذاری. گاه گاهی هم خودت را کنار میکشی با چشمانت که یک دنیا سوال داره به لبانم خیره میشوی. منتظری که بگویم و بگریم ولی این مادر است که نمی خواد خاطر کودکش را آزرده کند.

آنگاه با  یک لبخند خشک و سرد مهمانت می کنم ولی می دانم که به قلب کوچکت ننشسته است و باز هم منتظری.

مسیح من: می نویسم تا وقتی که ناگفته احساس مادرت را درک کردی بخوانی و دیگر منتظر نباشی .

پسرم خیلی دوستت دارم . تویی ثمره یک عشق . یک رویا

 

سهندم دلم گرفته و تو تنها یار تنهایی من هستی.  

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان سید ابوالفضل
29 خرداد 90 18:31
سلام عزیزم چرا اینقدر ناراحتی به خدا توکل کن همه ی مشکلاتت حل می شه مطمئن باش که تو این دنیا هیچکی بی مشکل نیست انشالله روزی برسه که بتونی با گلپسرت درد و دل کنی به تمام حرفات کوش بده و تو رو از تنهایی در بیاره بوسسسسسس
mAhyA
30 خرداد 90 20:22
سلام ماشالله چه پسر ناااااازی........ بیاید پیش ما... ایشالله که همه مشکلاتتونم حل بشه
abbas
1 تیر 90 12:34
نمي دونم مشكلتون چيه؟ اما براتون دعا مي كنم تا خدا گره از كارتون باز كنه


خیلی ازتون ممنونم. شما دوستهای خوبی برای من هستید. امیدوارم خداوند همتون رو در پناه خودش حفظ کنه
مامان كيارش
1 تیر 90 17:00
سلام عزيزم .بعضي وقتها آدمها دلتنگ مي شن تا يادشون بيفته كه روزهاي خوب وشاد چقدر ارزش دارن ،روزهايي كه وقتي به يادشون مي افتيم يه لبخندمي زنيم و دلمون براشون تنگ مي شه .من وقتي ناراحت مي شم فقط مي نويسم و خيلي آروم مي شم .
مي نويسم براي خودم و خداي خودم .خدايي كه هيچ وقت ما رو تنها نذاشته .دوستت دارم


آره گلم منم همینطور، ایندفعه خواستم برای سهند بنویسم تا وقتی بزرگ شده بدونه مامانش چقدر به احساس همدلیش نیاز داشته. از اینکه به هم لطف داشتی خیلی خیلی ممنونم منم دوستت دارم و خوشحالم که دوست خوبی چون شما دارم.
مامان سید ابوالفضل
1 تیر 90 18:02



ممنون که بهم سر میزنید دوست باوفا
عمه لیلا
2 تیر 90 22:57
سلام


سلام عمه عزیزم خوبی؟ مجتبی و تکتم جون خوبن>
بلاخره یادداشتهات رسید ممنونم که به من سر زدید
از طرف من مجتبی و تکتمو هزار تا بوس کن
مونا (مامان النا )
4 تیر 90 2:41
چرا دلت گرفته دوست جونم
همه ی ما گاهی توی زندگی دلتنگ میشیم
اما سعی کن همون گاهی اتفاق بیفته
سعی کن از لحظه لحظه ی بودنت با گل پسرت لذت ببری چون زمان مثل باد میگذره و بعدا" حسرت این روزای قشنگ رو میخوری
ببخشید مثل مامان بزرگا حرف زدم اما من میتونم کاری کنم که حالت بهتر بشه
میتونی روی کمکم حساب کنی عزیزم
اگر دوست داشتی بهم بگو


دوستای خوب از گنج با ارزشترند ممنونم دوست خوبم امیدوارم همیشه با همسر و فرزندت خوب و خوش زندگی کنی دوستت دارم مطمئن باش اگر کمکی خواستم اول به شما میگم
عمه لیلا
6 تیر 90 1:10
من اون سلام رو برای امتحان فرستاده بودم نمی دونم چرا چند دفعه که نامه نگاریم گل کرده بود نا مه ها نمیومد ولی اون یه سلام امد در هر صورت الان از بیرون امدم وخیلی خسته ام انشاالله بعدا باز برات پیام می نویسم


ممنونم عمه جون