این روزها
سلام گل پسرنازم، همه وجودم، تنها بهانه زندگیم
امروز بعد از نماز صبح خوابم نبرد، اومدم بالای تختت و بهت نگاه کردم ، توی یه خواب عمیقققققققق فرو رفته بودی، دوست داشتم بغلت کنم و ببوسمت و به خودم بچسبونمت، احساس نیاز میکردم، ولی ترسیدم خواب قشنگت رو بهم بزنم.
سهند جان روزها میگذره و هر روز بزرگ و بزرگ تر میشی و دل مامان رو بیشتر و بیشتر از قبل عاشق خودت میکنی.
علاقه مادر به فرزندش رو با هیچ علاقه ای توی دنیا نمیشه مقایسه کرد، بدون که دوستت دارم و تنها قلبم برای توئه که می تپه.
این روزها حرف زدنت عالی شدههههههههههههههههه. دیگه کامل کامل صحبت میکنی با اون صدای قشنگی که دل مامان رو میبره. نمیدونی چقدر دلم میخوادت. همه زندگیم
علاقه زیادی به بازی لگو پیدا کردی، ساعتها میشینی و با تفکر خودت یه عالمه برای مامان خونه میسازی و میگی مامان بیا برات خونه ساختم. قربونت بشم انگار میدونی که چه خبره...
بعدش هم یه بیسیم و یه دودکش بالای پشت بوم خونه برام درست میکنی و بلند میشی و از ذوقت دوتا چرخ میزنی و دوباره میشینی.
چندتا از کلمات رو خیلی قشنگ ادا میکنی دوست دارم برات بنویسیم تا بدونی که توی سن 3 سال و4 ماهگی به این کلمات چی میگفتی...
به مرسدس بنز میگی اِسِدو بنز
به افتضاح میگی افتصاح
به تصادف میگی تَصَدوف
به صدقه میگی صَدَگه
وقتی میخوای توپ بازی کنی میگی من بارسلونم... نمیدونم این یکی رو از کی یاد گرفتی، آخه آدم بارسلون میشه؟؟؟؟؟؟؟؟
گل نازم همه تلاش من و پدرت فقط و فقط برای خوشبختی توئه.
.
.
.