13 بهمن به دنیا اومدن امیرحسین
درست وقتی پسر گلم 5 ماهش بود یه اتفاق جالب توی زندگیش افتاد، دایی علی و زن دایی مریم بعد از نه ماه انتظار توی یه همچین روزی چشمشون به جمال نی نی کوچولوشون روشن میشد.
ساعت 11 شب روز دوازدهم بهمن به ما خبر دادن که زن دایی مریم برای عمل سزارین رفته بیمارستان.
ما که دل توی دلمون نبود همش خدا خدا می کردیم که خودشو و نی نی عزیزمون صحیح و سالم باشن. خلاصه بعد از پیگیری های مداوم خلاصه ساعت 1 شب خبر دادن که امیرحسین کوچولو پاشو به این دنیا گذاشته و قلب عمه ش و آروم کرد.
لحظه شماری می کردم که ببینمش. ساعت 2 بعد از ظهر بابا امیر اومد و با هم رفتیم بیمارستان.
امیرحسین کوچولو همش مست خواب بود،سهند هم با تعجب نگاهش می کرد انگار می دونست که یه عضو جدید و یا شاید شریک جرم در آینده براش اومده. بعد از 5 ماه کوچولوی مامان منسب پسر عمه ای رو به خودش اختصاص داده بود و از این بابت خیلی خوشحال بود.
از خدا می خوام که همه نی نی ها در کمال صحت و سلامت به دنیا بیان و مامان و باباهاشون رو از نگرانی خلاص کنن.
سهند و امیرحسین