اولین تزکیه نفس دنیا برای سهند
سلام نفسم، عسلم ،
عشقم، وجودم،
سهند نازم
خوبی عزیزممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟
الان سه روزه که دارم روی از شیر گرفتنت کار میکنم، از روز شنبه تا امروز فقط یه وعده شیر خوردی اونم دیروز صبح بود که با قلدوری هرچه تمامتر خودت دست به کار شدی ، منم بهت هیچی نگفتم، وقتی خوردنت تموم شد، خودت دست کشیدی و از بغلم پریدی پایین و رفتی دنبال بازی کردنت.
مامانی خیلی خوشحالم که دارم موفق میشم تو همون نی نی وابسته به می می مامان بودی که نمیشد ازش جدات کرد، ولی انگار خود خدا داره کمک میکنه،
به دکترت گفتم آقای دکتر چکار کنم سهند رو از شیر بگیرم، گفت باید خودت بخوای؛ وقتی خودت تصمیم گرفتی که از شیر بگیریش، یقه ات رو ببند و دیگه بهش نده!!!!!!!!!!!
گفتم ای وای آقای دکتر میگن توی روحیه بچه تاثیر منفی میزاره، گفت: خوب تا شب عروسی بهش بده بعد هم باباامیر و منشی دکتر زدن زیر خنده من گفتم وااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دکتر هم گفت والله
البته مامانی من به حرف دکترت گوش ندادم نه یقه ام رو بستم نه با ناراحتی و عذاب تو شروع به این کار کردم، فقط تصمیم گرفتم که دیگه بهت شیر ندم، اونم به خدا فقط برای سلامتی خودته مامان جون.
الان هم سه روزه که موفق شدم، یه وقتهایی خودت میای سراغش و خودت رو لوس میکنی و دستای قشنگت رو میبری سمت چشمات و غنچه میکنی و بعد چشمات رو هم لوس میکنی و کوچیک میکنی و میگی: ای جی جی ناژه = همون جی جی که نازه
منم بهت میگم نه مامانی جی جی اخی شده بعد یه مقدار آجیل یا چوب شور که خیلی دوست داری با آب میوه بهت میدم و مشغول خوردنشون میشی و دیگه تا چند ساعت اصلا سراغش نمیای.
خلاصه مامانی بدجوری تو ترک رفتی و مامان هم همه جوره هواتو داره امیدوارم خدا کمکمون کنه تا اذیت نشی.
گل پسرم اینم یه جوری تزکیه شدن نفسه دیگه؛ مثل اون عارفانی که نفسشون رو از تمایلات نگه میدارم تو هم الان همین کار رو داری میکنی فقط فکر کنم کار تو دشوارتره ، آخه تو کوچولویی نازگلم و برات خیلی سخته که از چیزی جدا بشی که دوساله باهاش هم آغوشی
مامانی هیچ وقت اولین شیردادن به تو رو فراموش نمیکنم، وقتی به دنیا اومدی ساکت و آروم فقط با تعجب دور و برت رو نگاه میکردی، انگار دوست داشتی همون اول از همه چیز با خبر بشی، خانم پرستار دور یه ملحفه سبز رنگ پیچیدت و گذاشتت روی دلم، ای وای خدای من یعنی همه چیز تموم شد، حالا این کوچولوی 2 کیلو و 860 گرمی ناز برای منه، خدایا شکرت، خدایا شکرت که بچه سالم بهم دادی ، همون لحظه برات دعا کردم که خدایا صالحش کن. خدایا خودت نگه دارش باش. دستامو میکشیدم روی کمرت و نازت میکردم، تو هم هیچ حرکتی نمیکردی و زل زده بودی به صورتم. مامانی تا اونجایی که من شنیدم این حرکات از نوزادهای تازه وارد بعیده، معمولا همه نوزادها اول جیغ میکشن و گریه میکنن، ولی تو ساکت و باهوش فقط به اطراف نگاه میکردی.
خلاصه مامانی بعد از چند دقیقه که من آب میوه و کیکی که بابایی برام خریده بود رو با ولع خوردم، تو رو برام آوردن تا بهت شیر بدم. این اولین باری بود که توی تمام عمرم میخواستم تجربه کنم شیر دادن رو و تو هم اولین شیر زندگیت رو میخوردی، لباس خوشگلت رو تنت کرده بودن که با کلی عشق برات خریده بودم، همه پرستارها و خدمه بیمارستان که توی اتاقم بودن داشتن برای لباست غش میکردن و میگفتن نگاه کن لباس مهمونی تنش کرده نگاه کنید چقدر نازهههههههههههه.
توی بغلم گرفتمت و تو هم اون لبای نازت رو باز کردی و شروع کردی به مکیدن. اشک امانم نمیداد، همینطور فقط خدا رو شکر میکردم و تو رو میبوسیدم و اشک میریختم. لحظه های خاصی بود، بعد از چند دقیقه دیدم تو خوابیدی و دیگه شیر نمیخوری، صورتت رو برگردوندم به سمت صورت خودم و نگاهت میکردم و میبوسیدمت و ریز ریز اشک میریختم.
چه لذتی داشت وقتی بغلت میکردم و بهت شیر میدادم، حس میکردم فقط مال منی، فقط مال من. تمام وجودم رو بهت میچسبوندم و آروم فشارت میدادم و سر قشنگت رو که بوی گل یاس میداد بوس میکردم، فقط من بودم که توی اون لحظه داشتم از وجود نازت بهره میبردم. خوش بحال مادرهایی که به بچه هاشون شیر میدن چون فقط اونا میتونن این حس رو تجربه کنن و دلم میسوزه برای باباهایی که برای کوچولوهاشون زحمت میکشن ولی هیچ وقت یه همچین لذتی رو تجربه نکردن. واقعا لذت بخشهههههههه.
پسرم خیلی دوستت دارم. یاد اون لحظات که میوفتم بی اختیار بغض گلوم رو میگیره. حالم منقلب میشه.
حالا بعد از دوسال که با عشق، چه لحظاتی رو با هم طی کردیم، چه شبهایی رو بیدار بودیم، چه روزهایی رو با هم گذروندیم، باید پرونده شیر خوردن از وجود مامان هم بسته بشه ، چون تو بزرگ شدی و یواش یواش داری برای خودت مرد میشی و باید مستقل از وجود مامان و بابا بشی. گلم همه جوره پشت سرتم و نمیزارم کوچکترین چیزی قلب قشنگت رو برنجونه.
سهندم ، وجودم، نفسم، عشق تو توی دلم ریشه دوونده دوستت دارم یه دوست داشتن عمیق، وقتی این رو میگم یه چیزی ته دلم میلرزه، یه حسی قلبم رو فشار میده.
گل نازم امیدوارم همیشه توی زندگیت مثل همین حالا با حوصله و صبور باشی.
گلم از این به بعد هم سعی کن آروم باشی تا این مرحله از زندگیت هم با موفقیت تموم بشه.
خدا جونم میدونم که صدام رو میشنوی، میدونم که میبینیم و از ته قلبم باخبری، کمکم کن، کوچولوی نازم رو به تو میسپارم ، خودت نگه دارش باش.