سهند نادی حق سهند نادی حق ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

سهند نادی حق

اولین تزکیه نفس دنیا برای سهند

1390/10/30 15:38
نویسنده : مامان سهند
1,329 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم، عسلم ،

عشقم، وجودم،

سهند نازم

 

خوبی عزیزممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟

 

زیبا

الان سه روزه که دارم روی از شیر گرفتنت کار میکنم، از روز شنبه تا امروز فقط یه وعده شیر خوردی اونم دیروز صبح بود که با قلدوری هرچه تمامتر خودت دست به کار شدینیشخند ، منم بهت هیچی نگفتم، وقتی خوردنت تموم شد، خودت دست کشیدی و از بغلم پریدی پایین و رفتی دنبال بازی کردنت.

مامانی خیلی خوشحالم که دارم موفق میشم تو همون نی نی وابسته به می می مامان بودی که نمیشد ازش جدات کرد، ولی انگار خود خدا داره کمک میکنه،

زیبا 

 

به دکترت گفتم آقای دکتر چکار کنم سهند رو از شیر بگیرم، گفت باید خودت بخوای؛ وقتی خودت تصمیم گرفتی که از شیر بگیریش، یقه ات رو ببندچشمک و دیگه بهش نده!!!!!!!!!!!وقت تمام

گفتم ای وای آقای دکتر میگن توی روحیه بچه تاثیر منفی میزاره، گفت: خوب تا شب عروسی بهش بدهمتفکرنیشخند بعد هم باباامیر و منشی دکتر زدن زیر خنده خجالت من گفتم واااااااااااااااااااااااااااااااااااقهر

دکتر هم گفت واللهلبخند

البته مامانی من به حرف دکترت گوش ندادم نه یقه ام رو بستم نه با ناراحتی و عذاب تو شروع به این کار کردم، فقط تصمیم گرفتم که دیگه بهت شیر ندم، اونم به خدا فقط برای سلامتی خودته مامان جون.زیبا

زیبا

 

الان هم سه روزه که موفق شدم، یه وقتهایی خودت میای سراغش و خودت رو لوس میکنی و دستای قشنگت رو میبری سمت چشمات و غنچه میکنی و بعد چشمات رو هم لوس میکنی و کوچیک میکنی و میگی: ای جی جی ناژه = همون جی جی که نازهزیبا

منم بهت میگم نه مامانی جی جی اخی شده بعد یه مقدار آجیل یا چوب شور که خیلی دوست داری با آب میوه بهت میدم و مشغول خوردنشون میشی و دیگه تا چند ساعت اصلا سراغش نمیای.

خلاصه مامانی بدجوری تو ترک رفتی و مامان هم همه جوره هواتو داره امیدوارم خدا کمکمون کنه تا اذیت نشی.زیبا

گل پسرم اینم یه جوری تزکیه شدن نفسه دیگه؛ مثل اون عارفانی که نفسشون رو از تمایلات نگه میدارم تو هم الان همین کار رو داری میکنی فقط فکر کنم کار تو دشوارتره ، آخه تو کوچولویی نازگلم و برات خیلی سخته که از چیزی جدا بشی که دوساله باهاش هم آغوشیماچ

دنیای زیبا

 

مامانی هیچ وقت اولین شیردادن به تو رو فراموش نمیکنم، وقتی به دنیا اومدی ساکت و آروم فقط با تعجب دور و برت رو نگاه میکردی، انگار دوست داشتی همون اول از همه چیز با خبر بشی، خانم پرستار دور یه ملحفه سبز رنگ پیچیدت و گذاشتت روی دلم، ای وای خدای من یعنی همه چیز تموم شد، حالا این کوچولوی 2 کیلو و 860 گرمی ناز برای منه، خدایا شکرت، خدایا شکرت که بچه سالم بهم دادی ، همون لحظه برات دعا کردم که خدایا صالحش کن. خدایا خودت نگه دارش باش. دستامو میکشیدم روی کمرت و نازت میکردم، تو هم هیچ حرکتی نمیکردی و زل زده بودی به صورتم. مامانی تا اونجایی که من شنیدم این حرکات از نوزادهای تازه وارد بعیده، معمولا همه نوزادها اول جیغ میکشن و گریه میکنن، ولی تو ساکت و باهوش فقط به اطراف نگاه میکردی.

زیبا

 

 

خلاصه مامانی بعد از چند دقیقه که من آب میوه و کیکی که بابایی برام خریده بود رو با ولع خوردم، تو رو برام آوردن تا بهت شیر بدم. این اولین باری بود که توی تمام عمرم میخواستم  تجربه کنم شیر  دادن رو و تو هم اولین شیر زندگیت رو میخوردی، لباس خوشگلت رو تنت کرده بودن که با کلی عشق برات خریده بودم، همه پرستارها و خدمه بیمارستان که توی اتاقم بودن داشتن برای لباست غش میکردن و میگفتن نگاه کن لباس مهمونی تنش کرده نگاه کنید چقدر نازهههههههههههه.

 

 

زیبا

 

توی بغلم گرفتمت و تو هم اون لبای نازت رو باز کردی و شروع کردی به مکیدن. اشک امانم نمیداد، همینطور فقط خدا رو شکر میکردم و تو رو میبوسیدم و اشک میریختم. لحظه های خاصی بود، بعد از چند دقیقه دیدم تو خوابیدی و دیگه شیر نمیخوری، صورتت رو برگردوندم به سمت صورت خودم و نگاهت میکردم و میبوسیدمت و ریز ریز اشک میریختم. 

 

زیبا

چه لذتی داشت وقتی بغلت میکردم و بهت شیر میدادم، حس میکردم فقط مال منی، فقط مال  من. تمام وجودم رو بهت میچسبوندم و آروم فشارت میدادم و سر قشنگت رو که بوی گل یاس میداد بوس میکردم، فقط من بودم که توی اون لحظه داشتم از وجود نازت بهره میبردم. خوش بحال مادرهایی که به بچه هاشون شیر میدن چون فقط اونا میتونن این حس رو تجربه کنن و دلم میسوزه برای باباهایی که برای کوچولوهاشون زحمت میکشن ولی هیچ وقت یه همچین لذتی رو تجربه نکردن. واقعا لذت بخشهههههههه.

 دنیای زیبا

پسرم خیلی دوستت دارم. یاد اون لحظات که میوفتم بی اختیار بغض گلوم رو میگیره. حالم منقلب میشه.

 

حالا بعد از دوسال که با عشق، چه لحظاتی رو با هم طی کردیم، چه شبهایی رو بیدار بودیم، چه روزهایی رو با هم گذروندیم، باید پرونده شیر خوردن از وجود مامان هم بسته بشه ، چون تو بزرگ شدی و یواش یواش داری برای خودت مرد میشی و باید مستقل از وجود مامان و بابا بشی. گلم همه جوره پشت سرتم و نمیزارم کوچکترین چیزی قلب قشنگت رو برنجونه.

زیبا

 

سهندم ، وجودم، نفسم، عشق تو توی دلم ریشه دوونده دوستت دارم یه دوست داشتن عمیق، وقتی این رو میگم یه چیزی ته دلم میلرزه، یه حسی قلبم رو فشار میده.دنیای زیبا

گل نازم امیدوارم همیشه توی زندگیت مثل همین حالا با حوصله و صبور باشی.دنیای زیبا

گلم از این به بعد هم سعی کن آروم باشی تا این مرحله از زندگیت هم با موفقیت تموم بشه.

 

 

خدا جونم میدونم که صدام رو میشنوی، میدونم که میبینیم و از ته قلبم باخبری، کمکم کن، کوچولوی نازم رو به تو میسپارم ، خودت نگه دارش باش.

دنیای زیبادنیای زیبادنیای زیبا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

مامان آريا
8 شهریور 90 13:43
کم کم غروب ماه خدا ديده مي شود صد حيف ازين بساط که برچيده مي شود در اين بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آن کسي ست که بخشيده مي شود عيد شما پيشا پيش مبارک
مامان حسین
8 شهریور 90 15:27
استشمام عطر خوش بوی عید فطر از پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان... پیشاپیش عیدتون مبارک
مامان نسترن
8 شهریور 90 16:20
مامان مهربون عیدت مبارک.
شهرزاد مامان حسین
8 شهریور 90 20:42
سلام. مرحله مشکلیه عزیزم. هم برای بچه هم مادر. انشالله موفق بشید. این عکس پسرت هم که دل ما رو برد
ثمين
9 شهریور 90 0:38
سلاااااااااااام. عيدتون مبارك پيش ماهم بياين
شهرزاد مامان حسین
9 شهریور 90 2:26
سلام خانومی. ممنون بابت لینک. منم با اجازه ت لینکتون کردم
مامان زینب
9 شهریور 90 8:32
خدا خودش خیلی کمک میکنه خاطراتت از اولین شیرخوردنشم قشنگ بود عیدتونم مبارک
مامان ماهان
9 شهریور 90 10:11
سلام عزیزم الهی موفق باشی گلم
سمیه: مامان مسیح
9 شهریور 90 21:14
____________@@_@__@_____@ ___________@@@_____@@___@@@@@ __________@@@@______@@_@____@@ _________@@@@_______@@______@_@ _________@@@@_______@@______@_@ _________@@@@_______@_______@ _________@@@@@_____@_______@ __________@@@@@____@______@ ___________@@@@@@@______@ __@@@_________@@@@@_@ @@@@@@@________@@_____ _@@@@@@@_______@_____ __@@@@@@_______@@_____ ___@@_____@_____@_____ ____@______@____@_____@_@@ _______@@@@_@__@@_@_@@@@@ _____@@@@@@_@_@@__@@@@@@@ ____@@@@@@@__@@______@@@@@ ____@@@@@_____@_________@@@ ____@@_________@__________@ _____@_________@_____ _______________@_____ ____________@_@_____ عیدتون مبارک
مامان هانیه سادات
10 شهریور 90 11:19
سلام. من هم با افتخار لینکت کردم.اگه میشه وب هانیه رو با اسم شکلک و زیبا ساز هانیه لینک کن. ممنون.
مامان تربچه
10 شهریور 90 13:03
وای چه پسملــــــــــي مبارکه انشاالله همیشه موفق باشی
مامان تارا - سارا
12 شهریور 90 9:23
سلام به مامان گل و پسر نازش.مرسی از اینکه همیشه به یاد من و تارا بودید و بهمون سر میزدید. گل پسر رو از طرف من یه ماچش کن...


مرسی گلم قابلی نداره
مامان آريا
12 شهریور 90 13:14
سحر
12 شهریور 90 14:34
وویییی این پسر ما دیگه داره مرد میشه ها
کاکل زری یا ناز پری
12 شهریور 90 16:47
ـخی مامان معصومع معلومه حرفات از ته دلت بود مثل همیشه واقعا" به دل میشینه حتما" کوچولوی شما صالح و خوب بار میاد و خدا همیشه محفظش میشه عزیزم حتما" فردا تولد سهند جونه پیشاپیش تولدش مبارک مامان مهربون


سلام عزیز دلم مرسی از محبتت خیلی متشکرم که تولد سهند گلم رو تبریک گفتید ان شاءالله روزی تولد نی نی شما رو جشن بگیریم
کوثر آبجی کیمیا
13 شهریور 90 1:43
لام معصومه خانم مرسی سرزدیدالان آن هستید؟
مامان زینب دخمل ناز
13 شهریور 90 7:43
سهند جون تولدت مبارک امروز 13/6 هستش که دارم ای نظر رو برات میذارم
راستی تو وبلاگم هم بهت تبریک گفتماااااا


گلم شرمنده ات شدم ممنونم از محبتت
مامان الی
13 شهریور 90 8:40
گل پسر تولدت مبارک
الهی 120 ساله بشی
بوووووووووووووووووووووووووووووووووس


قربونت برم عزیزم مرسی از محبتت
مامان آريا
13 شهریور 90 10:44
چرا آپ نمي كنين دلمون تنگ شده براي كاراي شيطونكمون
مونا (مامان النا )
13 شهریور 90 12:56
عیدتون مبارک عزیزم خیلی این پستت رو قشنگ نوشتی دوست جونم اشکم دراومد من عاشق این بودم که به نی نی ام شیر خودم رو بدم اما قسمت نبود!!! 3 ماه شیر دادم اما با دستگاه دوشیدم ایشالله همه ی نی نی ها همیشه سالم و شاد باشن
مامان وانیا
13 شهریور 90 17:09
سلام خانومی اشکمو در آوردی آخه منم 4روزه که وانیا رو از شیر گرفتم اولش فکر میکردم که آخیش راحت میشم از گاه و بی گاه آویزون شدناش ولی وقتی با مظلومیت قبول کرد و دیگه سراغش نیومد دلم سوخت فکر کردم جفا کردم در حقش حالام دلم براش تنگه بهرحال بزرگ شدن پسر گلت مبارک
maman amirali
13 شهریور 90 20:49
salam azizam.mashalah ishalah damadish


قربونت بشم من عزیزم مرسی از لطفت ان شاءالله دامادی امیرعلی جونم
maman amirali
13 شهریور 90 20:51
سلام عزیزم .تولد سهند جونم مبارک باشه ایشاله صد سال زنده باشه .
همیشه به گردش و شادی .
از صبر زرد استفاده کن موفق میشی راحت شیر بگیری.بوسسسس


سلام عزیزم البته از شیر گرفتمش و کار شکر خدا تموم شد ولی من شنیدم صبر زرد مسمومیت میاره و اصلا چیز خوبی نیست
مامان امیرعلی
17 آبان 90 10:16
آخییییییییی اشک تو چشام جمع شدبغض کردم از بس قشنگ اولین شیر دادن رو تعریف کردی. کاشکی منم زودتر پسر سالمم رو بغل کنم و بهش شیر بدم. فکر از شیر گرفتن واسه مامانا خیلی عذاب آوره من که گریه ام میگیره ولی خوب چاره ای نیس
ناشناس
4 دی 90 22:23
سلام
از وقتی که شنیدم مادرم مریض همین طور میام تو اینترنت و مارد سرچ می کنم نمیدونم چرا این کار رو می کنم . اینجوری وب لاگتونو پیدا کردم.انگار داشتم خاطرات مادر خودمو می خوندم. راستش نمودونم چه طور میشه مزد شما مادرا را حساب کرد.
من الان یک پسر 25 سالمه ای کاش قدر مادرمو میدونستم و ای کاش مادرا اینقدر مهربون نبودند. ببخشید که ناراحتتون کردم


از خدای مهربون که جز او مهربونی نیست عاجزانه تقاضا میکنم که مادر گلتون رو شفا بده؛ تا قلبتون مملو از شادی بشه و خبر خوشحالیتون رو هم به ما بدید