عکسهایی از سهند در سه ماهگی
پسر قشنگم شیرین ترین نوزادی بودی که تا بحال دیده بودم. تو فرشته زندگی من بودی. چقدر بی تاب آمدنت بودم .
الان ماشین سواریت دیدنی تره
زیبای دوست داشتنی
عکس روز بارونی آذرماه سال ٨٨
سوار ماشین بابا امیر شدیم. من می خواستم برای اولین بار از تو برای چند ساعت دور بشم. چون که قرار بود برم آرایشگاه و مجبور بودم تو رو نبینم. نمی دونی چقدر برام سخت بود. خلاصه من و تو و بابا امیر راه افتادیم. بابایی منو رسوند دم آرایشگاه و با تو رفتین شرکت عمو علیرضا دوست بابایی. کار من حدود 4 ساعت طول کشید دل تو دلم نبود اگر می دونستم که اینقدر طولانی می شه اصلا نمی یومدم. کارم که تموم شد به بابایی زنگ زدم که بیاد دنبالم. وقتی شماها اومدیم دیدم توی کریرت نشیتی البته سر جای مامانی صندلی جلو.(تکیه بر جای بزرگان نتوان زد که این کار خطاست) خلاصه پریدم بغلت کردم و چسبوندمت به خودم انگار جون تازه گرفته بودمبابا امیر که کلی حسودیش شده بود و حسابی هم کلافه بود گفت بابا چه خبر بود چرا انقدر دیر اومدی ؟ گفتم به شما چه طور گذشت؟ گفت وقتی رفتیم دفتر علیرضا سهندخوابیده بودعلیرضا دوتا دوست سیبیل کلفت داشت که هی رفتن و اومدن یه انگولک کردن به سهند که بیدارش کننچند دفعه هم بهشون گفتم که اگه بیدار بشه اسیرمون می کنه ولی گوششون بدهکار نبود خلاصه بیدارش کردن و خیالشون راحت شد از اون موقع هم مدام تو بغل منه و کلی هم گرسنه ش. چندتا بوس جانانه مسافر راه دور ازت کردم بعد بهت شیر دادم یه نگاهی بهت کردم دیدم توی بغلم مثل فرشته ها خوابیدی زیباترین لحظاتی که موقع خواب داشتی این بود که لب پایینت رو توی دهنت می بردی و لب بالات رو روش می انداختی یه لب مثلثی کوچولو رو به مامان هدیه می دادی که می خواستم بخورمش.
سهند سه ماهه در جشن تولد بابا امیر 1 آذر
گل پسرک خندونم