سهند نادی حق سهند نادی حق ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

سهند نادی حق

میلاد حضرت علی(ع) و روز پدر

1390/3/27 18:42
نویسنده : مامان سهند
1,179 بازدید
اشتراک گذاری

تولد اسوه استقامت و صبر مولی الموحدین علی (ع) رو به تمام باباهای خوب و مهربون و تمامی پسرای گل گلابی که بعدا ان شاء الله نقش پدری رو می خوان به عهده بگیرن و به بابا امیر عزیزتر از جانم و گل پسرم آقا سهند ناز نازی تبریک و تهنیت عرض می کنم.قلبقلبقلبقلبقلبقلب

از چهارشنبه شب که از خونه مامانی اومدیم خونمون؛ بابا امیر من و سهند رو گذاشت خونه و رفت مراسم اعتکاف.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے قرار بر این بود که من و سهند خونه مامانی بمونیم ولی چندباری که امیر برای معاملات کاری رفته بود اصفهان و منو سهند موندیم آقا پسر گل ما تا صبح چندبار از خواب بیدار شد انگار که جای خوابش عوض شده بود ونمی تونست خوب بخوابه. وقتی به امیر گفتم تصمیم گرفتیم که بیام خونه خودمون تا به خواب سهند لطمه ای نخوره.

بابایی و مامانی که از این موضوع اصلا راضی نبودن مدام غر میزدنشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے که چطور میخواهی با بچه شب رو تنها توی خونه بمونی بیا اینجا یه کاری می کنیم که شب رو خوب بخوابهشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے. خلاصه ما که گوشمون به این حرفها بدهکار نبود هدیه بابایی رو به مناسبت روز پدر دادیم و مامانی هم به بابا امیر و سهند کادوی روز پدرشون رو داد و راه افتادیم به سمت خونه. سر راه برای باباسین هم یه کادویی خریدیم و رفتیم دیدنشون؛ اونا که اولین مرتبه بود که کله کچل سهند رو میدیدن کلی ذوق کردن و خندیدن .

حدودای ساعت 2 شب بود که امیر وسایلش رو برداشت و رفت مسجد قائم چیذر برای اعتکافشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے. من و سهند هم رفتیم خوابیدیم. البته یه خواب کاملا راحت تا ساعت 10 صبح.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

گل پسرم که بیدار شد صبحانش رو دادم  و مشغول تمیز کردن خونه شدمشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے . تا ساعت 4 بعدازظهر داشتم کار میکردم. توی این فاصله سهند هم خوابید . حدودای ساعت 6 مامانی و دایی مهدی اومدن دنبالمون (روز میلاد حضرت علی). با کلی اصرار از طرف اونا و با کلی انکار  از طرف من خلاصه حاضر شدیم و رفتیم خونه مامانی.شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

تا ساعت 1 شب قندعسلم با دایی هادی و دایی مهدی و مامانی بازی کردشِـــکـْـلـَکْ هــآے 
خــآنــــــومـےاینقدر که وقتی چراغها رو خاموش کردیم بلافاصله کمتر از یک دقیقه توی بغل مامانیش خوابش برد.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

الان هم بعدازظهر روز جمعه است سهند خوابه منم از نبودن امیر کلی کلافه ام. حالا کو تا شنبه شب. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے 

امیر همیشه میگه من تو و سهند رو از مراسم اعتکاف گرفتم شِکـْـلـَکْ هآے خآنومےمنم با اینکه زیاد به رفتنش راضی نبودم ولی اعتراضی نکردم چون احساس میکنم به انرژی تازه ای میگیره تا یکسال آینده اش رو سپری کنه امیدوارم که عبادت همه مقربین درگاهش مورد قبول حضرت حق قرار بگیرهشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے و امیر من هم با سبکبالی به آغوش خانواده اش برگرده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

haleh & termeh
28 خرداد 90 19:55
بوس برای بوس
غزاله
29 خرداد 90 12:36
عزيزم خوب كاري كردي كه خونه خودتون موندي بچه ها كه جا به جا ميشن خيلي بد خواب ميشن.خوشبحال همسري كه رفتن مراسم اعتكاف.قبول حق باشه
مامان کیارش
29 خرداد 90 12:52
سلام .خدا دعای همه بنده هاش برآورده کنه. و مواظب همه بچه ها باشه. چرا سهند خوشگلمو کچل کردی خاله معصومه.مواظبش باش بدون مو مریض نشه این گل پسر.
مامان حسین
29 خرداد 90 15:47