میلاد حضرت علی(ع) و روز پدر
تولد اسوه استقامت و صبر مولی الموحدین علی (ع) رو به تمام باباهای خوب و مهربون و تمامی پسرای گل گلابی که بعدا ان شاء الله نقش پدری رو می خوان به عهده بگیرن و به بابا امیر عزیزتر از جانم و گل پسرم آقا سهند ناز نازی تبریک و تهنیت عرض می کنم.
از چهارشنبه شب که از خونه مامانی اومدیم خونمون؛ بابا امیر من و سهند رو گذاشت خونه و رفت مراسم اعتکاف. قرار بر این بود که من و سهند خونه مامانی بمونیم ولی چندباری که امیر برای معاملات کاری رفته بود اصفهان و منو سهند موندیم آقا پسر گل ما تا صبح چندبار از خواب بیدار شد انگار که جای خوابش عوض شده بود ونمی تونست خوب بخوابه. وقتی به امیر گفتم تصمیم گرفتیم که بیام خونه خودمون تا به خواب سهند لطمه ای نخوره.
بابایی و مامانی که از این موضوع اصلا راضی نبودن مدام غر میزدن که چطور میخواهی با بچه شب رو تنها توی خونه بمونی بیا اینجا یه کاری می کنیم که شب رو خوب بخوابه. خلاصه ما که گوشمون به این حرفها بدهکار نبود هدیه بابایی رو به مناسبت روز پدر دادیم و مامانی هم به بابا امیر و سهند کادوی روز پدرشون رو داد و راه افتادیم به سمت خونه. سر راه برای باباسین هم یه کادویی خریدیم و رفتیم دیدنشون؛ اونا که اولین مرتبه بود که کله کچل سهند رو میدیدن کلی ذوق کردن و خندیدن .
حدودای ساعت 2 شب بود که امیر وسایلش رو برداشت و رفت مسجد قائم چیذر برای اعتکاف. من و سهند هم رفتیم خوابیدیم. البته یه خواب کاملا راحت تا ساعت 10 صبح.
گل پسرم که بیدار شد صبحانش رو دادم و مشغول تمیز کردن خونه شدم . تا ساعت 4 بعدازظهر داشتم کار میکردم. توی این فاصله سهند هم خوابید . حدودای ساعت 6 مامانی و دایی مهدی اومدن دنبالمون (روز میلاد حضرت علی). با کلی اصرار از طرف اونا و با کلی انکار از طرف من خلاصه حاضر شدیم و رفتیم خونه مامانی.
تا ساعت 1 شب قندعسلم با دایی هادی و دایی مهدی و مامانی بازی کرداینقدر که وقتی چراغها رو خاموش کردیم بلافاصله کمتر از یک دقیقه توی بغل مامانیش خوابش برد.
الان هم بعدازظهر روز جمعه است سهند خوابه منم از نبودن امیر کلی کلافه ام. حالا کو تا شنبه شب.
امیر همیشه میگه من تو و سهند رو از مراسم اعتکاف گرفتم منم با اینکه زیاد به رفتنش راضی نبودم ولی اعتراضی نکردم چون احساس میکنم به انرژی تازه ای میگیره تا یکسال آینده اش رو سپری کنه امیدوارم که عبادت همه مقربین درگاهش مورد قبول حضرت حق قرار بگیره و امیر من هم با سبکبالی به آغوش خانواده اش برگرده.