سومین محرم
٠٧/٠٩/٩٠ پسر گلم امسال سومین سالیه که ماه محرم رو میبینی، سهند قشنگم، محرم سال 87 وقتی که شما توی دل مامان بودی، حال من خیلی بد بود، دکترا بهم گفته بودن اگر میخوای بچه ات بمونه باید استراحت مطلق داشته باشی، من و شما توی خونه بودیم و من اشک میریختم و به امام حسین التماس میکردم که بچه ام رو برام نگه داره، دلم بهم میگفت که پسری و حتما حتما برام میمونی، اما دکترا چیز دیگه ای میگفتن. شب سوم محرم بود، شبی که متعلق به حضرت رقیه(س) است، با همون حال بدم به بابا امیر گفتم که من میخوام برم هیئت، درست مثل امشب. رفتیم هیئت، خیلی گریه کردم و از خود خانم بزرگوار خواستم که تو رو برام نگه داره، دستم روی شکمم بود و های های اشک میریخ...