سهند نادی حق سهند نادی حق ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

سهند نادی حق

سومین محرم

٠٧/٠٩/٩٠ پسر گلم امسال سومین سالیه که ماه محرم رو میبینی،  سهند قشنگم، محرم سال 87 وقتی که شما توی دل مامان بودی، حال من خیلی بد بود، دکترا بهم گفته بودن اگر میخوای بچه ات بمونه باید استراحت مطلق داشته باشی، من و شما توی خونه بودیم و من اشک میریختم و به امام حسین التماس میکردم که بچه ام رو برام نگه داره، دلم بهم میگفت که پسری و حتما حتما برام میمونی، اما دکترا چیز دیگه ای میگفتن. شب سوم محرم بود، شبی که متعلق به حضرت رقیه(س) است، با همون حال بدم به بابا امیر گفتم که من میخوام برم هیئت، درست مثل امشب. رفتیم هیئت، خیلی گریه کردم و از خود خانم بزرگوار خواستم که تو رو برام نگه داره، دستم روی شکمم بود و های های اشک میریخ...
30 دی 1390

سهند در محرم سال 90

خیلی دوست داشتم عکس سهند رو توی مسابقه نی نی و محرم شرکت بدم؛ مطمئن بودم که یکی از برنده های این مسابقه میشه ولی درست از همون روزهای اول محرم اینترنت ما قطع شد و من نتونستم این کار رو انجام بدم؛ خونه مامانم اینا هم رفتم ولی مدت اعتبار اونا هم تموم شده بود. ولی هر روز با این امید کلی از سهند عکس میگرفتم. خلاصه تا شب تاسوعا من از سهند عکس انداختم ولی حیف نشد که نشد. هر شب من و سهند و باباامیر میرفتیم هیئت؛ سهند که توی این روزها حسابی با امیرحسین تنها پسردایی اش که پنج ماه از سهند کوچیکتره بازی میکرد؛ همه ذوقش این بود که بره هیئت. ما هم میبردیمش. امیرحسین جیگر عمه به محضی که صدایی باباش رو میشنید.(آخه دایی علی مداح هیئت بود...
30 دی 1390

عمه لیلا داره میادددددد

  سلام سهند گلم، قشنگم، نازم، نفسم، جیگرم یه خبر خوش دارم برات شنبه شب ساعت 12 عمه لیلا با مجتبی و تکتم و آقای محمدی از سوئیس میان ایران اینطور که معلومه به خاطر تعطیلات کریسمس آقای محمدی تعطیله و تونستن بیان بهمون سر بزنن خیلی خوشحالم و از صمیم قلب از خدا میخوام که سفرشون بی خطر باشه مامانی یه نگرانی دارم اینکه شما بتونی این دفعه با مجتبی بازی کنی و مثل دفعه قبل با هم دعواتون نشه؛ آخه اون دفعه شما اسباب بازی هاتو به مجتبی نمیدادی و اون از این بابت از دست شما ناراحت میشد. من خیلی ناراحت میشم که شما با بچه ها نمیتونی خوب بازی کنی. البته میدونم که اقتضای سنته ولی چکار کنم دیگه دوست دارم شما مثل همیشه پسر ...
30 دی 1390

پوشک خداحافظظظظظ

سلام و هزارتا سلام با مهر و محبت به دوستای خوبم سلام گل پسرم تاج سرم قندعسلم سهند گلم  الان دوسال و سه ماه و نوزده روز و شش ساعت از عمر قشنگت میگذره که دارم این مطلب رو برات مینویسم. از روز پنجشنبه سی ام آذرماه دارم روی از پوشک گرفتنت کار میکنم. روز اول و نیمی از روز دوم خیلی سخت بود، هم برای شما هم برای من، وقتی مشغول بازی کردن بودی کلا یادت میرفت که بهم بگی، اول ده دقیقه به ده دقیقه میبردمت دستشویی و مینشوندمت روی لگنت، به اصطلاح لگن موزیکال برات خریده بودیم که خوشت بیاد و روش بشینی، ولی از اونجایی که شما خیلی تمیز و چندشی هستی خوشت نمیاد که لگن به بدنت بخوره به همین دلیل مثل آدم بزرگها روی دوتا زانوهات م...
30 دی 1390

اومدیم با یه عالمه خبر

سلام گل پسرم تاج سرم سهند گلم                      سلام همه هست و بودم همه وجودم                      سلام سهند نازنینم مامانی چند وقتیه که نتونستم وبلاگت رو آپ کنم و حسابی از هم دوره هات عقب افتادم از وقتی که عمه لیلا اینا اومدم کلی سرمون گرم شد و وقتی هم که رفتن دیگه پشتم باد خورده بودم و یه جورایی تنبلی میکردم که بیام و آپ کنم و فقط به تایید نظرات میپرداختم و به دوستان سری میزدم و میرفتم گل نازم چند روزی بود که عمه لیلا اینا ...
30 دی 1390