تیرماه به یاد ماندنی 90
یه خبر مهمممم: از فردا میخوام خاطرات سفر به اروپامون رو براتون بگمممم سلام قندعسل مامان ، نفس مامان، عشق مامان، دردونه من، همه بود و نبودم سهند خوشگلم ولی الان میخوام از مسافرتمون به کلاردشت برات بگم. فردای کوهنوردی به غار تصمیم گرفتیم با خانواده آقا رضا اینا و مامانی و بابایی و دایی ها بریم کلاردشت. البته این برنامه رو بابا امیر ریخت و خانواده آقا رضا یعنی خاله زهرای عزیزم و خاله فاطمه و خاله طاهره دوست داشتنی به همراه بابا و مامانشون که از اهواز اومده بودن کلی از این پیشنهاد استقبال کردن. از اونجایی که بابایی تازه یه ماشین نو خریده بود و کارهای سند زدنش مونده بود، به ما گفتن که شما با آقارضا اینا بری...