با دعای دوستان زهره جون شفا یافت
سلام عزیزای دلم، سلام دوستای خوبم، سلام به همتون که همدم روزهای سخت زندگیم هستید دیشب ساعت 11:45 دقیقه شب مامانم زنگ زد، البته قبلش هم چندباری تماس گرفته بود، ولی ما خونه نبودیم و برای خرید رفته بودیم هایپراستار، به محضی که رسیدیم مامانم تماس گرفت. گفت یه خبر خوش من که دلم ریخت؛ با عجله پرسیدم چی شده؟ گفت زهره چشماشو باز کرده، وای خدای من نمیدونید چه حالی شدممممممممممم گفتم الهی شکرررررررررررر!!!!!!! کی گفت؟ مامان گفت: الان با اسماعیل صحبت کردم. دکتر گفته: به معجزه اعتقاد داری؟ اسماعیل گفته: اره. دکتر گفته: معجزه شده . در طول عمل دوبار جونش رو از دست داده و مرده. ما با شوک برشگردوندیم و دوباره عمل رو از سر گرفتیم. گفت...
نویسنده :
مامان سهند
14:17