سهند نادی حق سهند نادی حق ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

سهند نادی حق

یک هدیه استثنائی به مناسبت روز مادر

روز مادر امسال یه روز خاص برای من بود. صبح قبل از اینکه از خواب بیدار بشم. امیرجونم هدیه روز زن رو روی بالشتم گذاشت و منو بیدار کرد. یه عشق عمیقی توی دلم ایجاد شد احساس می کردم هردوشون رو به اندازه تمام جونم دوست دارم. سهند هنوز خواب بود؛ باز مثل همیشه امیر اصرار کرد که اجازه بده بیدارش کنم، و می گفت: دوستدارم قبل از اینکه برم سرکار ببینمش. من هم برعکس هر روز که نمیگذاشتم بیدارش کنه اونروز بهش گفتم برو بیدارش کن؛ آخه دوست دارم سهند خوب صبح ها بخوابه؛ چون هم من به کارهام می رسم، هم اون وقتی سیر خواب بیدار بشه خوش اخلاق تر روزش رو به پایان می رسونه. خلاصه سهند بیدار شد و امیر چند دقیقه بعد رفت. کل روز رو با سهند نازم توی خونه بودیم....
30 دی 1390

چهار ماهگی

اینم چندتا عکس از چهارماهگی سهند قشنگم که درست مصادف با ماه محرم سال88 بود مامانم نذر کرده بود اگر سهند به سلامت به دنیا بیاد روز تاسوعا لباس سقا تنش کنیم. سال قبلش درست توی ایام عزاداری محرم خیلی حالم بد بود و دکترم استراحت مطلق بهم داده بود توی همان شرایط با حالت بغض و گریه از امام حسین خواستم که کوچولوی ناز منو صحیح و سالم بهم عنایت کنه. خوشحالم و ازشون ممنونم که دعای منو بی جواب نگذاشتن. به قول بابا امیر که همیشه راجع به سهند میگه اگر از خدا 100 می خواستم بهم 1000 داده. البته قبل از سهند این مطلب رو درباره من می گفت ها   حالا نو که اومد به بازار کهنه می شه دل آزار  البته هنوز هم بعضی وقتها با بدج...
30 دی 1390

مسلمان شدن سهند

من همیشه دوست داشتم یه شخص خاصی خطبه عقدم رو بخونه از اونجایی که به آقای صدیقی (امام جمعه تهران) خیلی علاقه دارم همیشه دوست داشتم ایشان خطبه عقدم رو بخونه . 26 مرداد ماه سال 86 که مراسم عقد من و امیر بود، خیلی سعی کردیم که از ایشون وقت بگیریم و این کار رو برامون انجام بده؛ ولی موفق نشدیم و  آقای صدیقی به مسافرت مشهد رفته بودن. خلاصه عقدمون رو شخص دیگه ای خوند و من همیشه این مسئله توی دلم بود. وقتی که سهند رو باردار شدم به امیر گفتم که دوست دارم آقای صدیقی اذان و اقامه گوش سهند رو بگه. امیر هم استقبال کرد. وقتی سهند جونم به دنیا اومد؛ ما به مسجد ازگل که ایشون پیش نماز این مسجد بودن رفتیم که ازشون وقت بگیریم ولی باز هم مساف...
30 دی 1390

عکسهایی از سهند در سه ماهگی

پسر قشنگم شیرین ترین نوزادی بودی که تا بحال دیده بودم. تو فرشته زندگی من بودی. چقدر بی تاب آمدنت بودم . الان ماشین سواریت دیدنی تره زیبای دوست داشتنی عکس روز بارونی آذرماه سال ٨٨ سوار ماشین بابا امیر شدیم. من می خواستم برای اولین بار از تو برای چند ساعت دور بشم. چون که قرار بود برم آرایشگاه و مجبور بودم تو رو نبینم. نمی دونی چقدر برام سخت بود. خلاصه من و تو و بابا امیر راه افتادیم. بابایی منو رسوند دم آرایشگاه و با تو رفتین شرکت عمو علیرضا دوست بابایی. کار من حدود 4 ساعت طول کشید دل تو دلم نبود اگر می دونستم که اینقدر طولانی می شه اصلا نمی یومدم. کارم که تموم شد به بابایی زنگ زدم که بیاد دنبالم. وقتی شماها او...
30 دی 1390

ختنه کردن سهند

ای وووووووووای از این ختنه کردن سهند جونم 16 روزش بود؛ صبح من و امیر و سهند رفتیم دنبال مامان طاهره . به بیمارستان که رسیدیم برگه وقتمون رو به پذیرش بیمارستان دادم و نوبتمون رو اعلام کرد 7 نفر جلومون بودن. من که کلی دلهره و اضطراب داشتم مدام سر امیر بیچاره غر می زدم . یه بغضی توی گلوم نشسته بود؛ مامانم گفت بابا چیزی نیست بچه وقتی کوچیکه زیاد براش ناراحت کننده نیست و زودتر هم خوب می شه این حرفا یه مقدار آرومم می کرد. خلاصه نوبتمون رسید. چهار تا مادر رو با بچه هاشون صدا کردن توی اتاق انتظار. من و سهند هم رفتیم. خانم پرستار گفت 7- 8 قطره استامینوفن به بچه ها بدین تا هم درد زیادی نکشن هم زود خوابشون ببره بعد هم تا دو روز حمام نبریدشون و با...
30 دی 1390

عکسهایی از نوزادی سهند در بیمارستان

سهند جان همیشه گرسنه بودی. قربونت برم که مامان نمی تونست سیرت کنه    با اون چشای نازت به همه خوشامد می گفتی عزیزکم مثل همین الان باادب و نازی کوچولوی من خجالتی نباشی ها   اینم عکس پای نازت که ازش امضا گرفتن. قربون اون خوابیدنت بره مامان   ...
30 دی 1390

اولین دندان سهند در اروپا

ما از هفتم مردادماه سال 89 تا هفتم شهریور به مدت یک ماه رفتیم اروپا. از کشور سوئیس شروع کردیم. به بارسلونای اسپانیا رفتیم بعد از اون رفتیم به پاریس از فرانسه به آلمان از اونجا به اتریش و ایتالیا و نهایتا مجددا به سوئیس برگشتیم و بعد هم خونه. سفر بسیار قشنگ و خاطره انگیزی بود که در آینده در مطلب جداگانه ای هم عکساشو می زارم هم خاطراتشو می نویسم. از اونجایی که سهند 11 ماهش بود من تقریبا حدس می زدم که نزدیک دندان در آوردنش؛ ولی واقعا جدی نگرفته بودم. حدود 3 روز با دایی و پسر دایی بابا امیر که در آلمان در شهر اینگل اشتات زندگی می کنندرفتیم شهر ساحلی جنوای ایتالیا. شب دومی که اونجا بودیم بعد از اینکه به هتل برگشتیم  سهند خیلی بی قرار بود م...
30 دی 1390

اولین مسافرت سهند به انزلی

اولین باری که سهند مسافرت رفت 47 روزش بود. خانواده ما که تازه  3نفره شده بود با عمو پدرام و خاله مهسا به انزلی ویلای بابای خاله مهسا رفتیم. این اولین باری بود که طعم مسافرت با بچه رو می چشیدم. حدودا 4 شب اونجا بودیم. شب آخر عموپدرام و بابا امیر قرار گذاشتن که زود بخوابن تا صبح زود قبل از طلوع آفتاب از خواب بیدار بشیم و راه بیفتیم به سمت تهران. همه آماده خواب شدیم که یهو دیدیم سهند زد زیر جیغ خاله مهسا اومد پیش ما که چطور شد الان که حالش خوب بود نمی دونستیم چکارش کنیم. چهارتایی دنبال سهند راه افتاده بودیم. صحنه های جالبی بود: یکی عرق نعنا درست می کرد. یکی گریپ میچر می آورد. یکی نبات داغ درست می کرد منم با خاله مهسا دست به دست س...
30 دی 1390

اولین باری که سهند مدرسه رفت

اول از همه لازم می دونم از مامان ابوالفضل جون و مامان امیرعلی و امیرمهدی تشکر کنم بخاطر محبتی که در حق من داشتید. دیروز صبح که در اصل روز 12 اردیبهشت و روز معلم باشه من و سهند رفتیم مدرسه ای که قبل از ازدواجم اونجا مشغول به کار بودم. برای دیدن دوستان و معلمان و همچنین گرامیداشت روز معلم. سهند کلی ذوق می کرد از پله های مدرسه خودش بالا رفتپ، بچه ها رو که می دید انگار دنیا رو بهش داده بودن. بغلشون می کرد،   هولشون می داد، توپ شون رو می گرفت و فرار می کرد؛ یجورایی داشت بازی می کرد ولی بچه های بیچاره حاج و واج نگاهش می کردن. بعضی هاشون هم که خیلی خوش ذوق بودن دست سهند و می گرفتند و باهاش می دویدن. خلاصه نمی دوست چکار کنه . ...
30 دی 1390